چگونه تجارت موفق را شروع کنم؟
به متن این سوال خوب دقت کنید. به دنبال پاسخ کدامیک هستید؟ چگونه تجارت را شروع کنم؟ یا چگونه تجارت موفق را شروع کنم؟ بله تفاوت دو سوال در وجود کلمه موفق است. واقعیت این است که تعداد افرادی که شروع به تجارت میکنند بیشمار است. اما افرادی که تجارتی را شروع میکنند ادامه میدهند و به نتیجه میرسانند (یعنی افرادی که موفق میشوند) انگشت شمار هستند.
به بیان دیگر بسیاری از افراد فقط بیزینسی را شروع میکنند و در میانه راه رها میکنند. عده زیادی هم کسب و کاری را شروع میکنند و شکست میخورند. فقط تعداد کمی هستند که تجارتی را شروع میکنند و به موفقیت میرسانند.
شما جزو کدام دسته هستید؟ میخواهید مانند بسیاری فقط بیزینسی را شروع کنید؟ یا واقعا به دنبال شروع یک بیزینس و رسیدن به موفقیت پایدار در آن بیزینس هستید؟ حتما پاسخ شما حالت دوم است. اما آیا واقعا برای پیمودن راه دشوار و پر فراز و نشیب موفقیت در کسب و کار (یا همان تجارت) آماده هستید؟ اجازه بدهید اول نگاهی به تعریف تجارت بیندازیم.
تجارت چیست؟
تجارت یا بیزینس یا به اصطلاح کسب و کار چیست؟ تجارت به زبان ساده یعنی اینکه شما محصول یا خدمتی را تولید یا تامین کنید و به فروش برسانید. همچنین ممکن است شما این محصول یا خدمت را خریداری کنید و به فروش برسانید. چه خودتان تولید کننده یا تامین کننده باشید و چه صرفا به خرید و فروش آن محصول یا خدمت بپردازید، شما یک تاجر یا Business Man یا Business Woman هستید.
در هر معامله ای که در تجارت خود انجام میدهید امکان سود یا ضرر شما هر دو وجود دارد. هیچ تاجری نیست که همیشه و در هر معامله ای سود کند. اصلا امکان ندارد که شما همیشه بخواهید بازی کنید و همیشه برنده باشید. در هر بازی برد و باخت وجود دارد. تاجری موفق است که قواعد بازی کردن را بداند و در طول زمان برنده باشد. یعنی برآیند برد و باخت هایش (سرجمع سود و زیان هایش) برنده باشد.
سه دسته تاجر وجود دارند
ما سه دسته تاجر (یا صاحبان کسب و کار) داریم. دسته اول صاحبان کسب و کاری هستند که در بیزینسی مشغول میباشند اما در حد بخور و نمیر درآمد دارند. این افراد معمولا اگر در صنف و صنعت خودشان در جای دیگری کارمند باشند اوضاع بهتری خواهند داشت. در واقع این دسته از Business Owner ها با ادامه حضور در کسب و کار خودشان فقط خودشان را شکنجه میکنند. مشکل این دسته از افراد ندانستن اصول تجارت و ضعف دانش کسب و کار است.
دسته دوم کسانی هستند که معمولا با ذوق و شوق فراوان تجارتی را شروع میکنند و پس از مدتی در فضای نا امیدی و شکست آن بیزینس را رها میکنند. این دسته از تاجران معمولا پس از مدتی انگیزه خود را از دست داده و سرد میشوند. نهایتا نیز با برخورد با مشکلات و شکست های پی در پی کار را رها میکنند. مشکل دسته دوم هم ندانستن اصول کسب و کار و دانش تجارت است.
متاسفانه تعداد افراد دو دسته اول بسیار زیاد است. اما دسته سوم از صاحبان کسب و کار که تعدادشان نیز بسیار کم است کسانی هستند که به معنای واقعی کلمه در بیزینس خود موفق هستند. این Business Man ها یا Business Woman ها همان هایی هستند که اصول موفقیت در کسب و کار را میدانند و به دانش تجارت مسلط هستند. بیایید با هم رمز موفقیت این افراد را زیر ذره بین ببریم.
چرا تجارت کار همه نیست؟
واقعیت این است که تجارت، بیزینس و داشتن کسب و کار برای همه مناسب نیست. بر خلاف تبلیغات پوچ و اغراق شده برای موضوع “شروع تجارت آسان” که در فضای مجازی رایج است، واقعیت این است که شروع یک بیزینس نه آسان است و نه مناسب برای همه! اصلا چه کسی گفته که همه باید تاجر و صاحب کسب و کار باشند؟
مگر نمیشود کارمند بود و درآمد خوب داشت؟ مگر نمیشود فریلنسر بود و درآمد بالا داشت؟ مگر نمیشود مهارت های پولساز را فرا گرفت و پله پله به ثروت رسید؟ پس چرا همه به دنبال این هستند که تجارت را شروع کنند و پولدار شوند؟ نتیجه چنین طرز فکری میشود همان دو دسته اول صاحبان کسب و کار که در بیزینس خود موفق نیستند. یعنی کسانی که با نا آگاهی وارد حوزه کسب و کار میشوند و شکست میخورند.
شروع تجارت از صفر
برای شروع یک تجارت از صفر پیش از هر چیز باید بدانیم که زمانی میتوانیم یک Business را استارت بزنیم و به نتیجه برسانیم که بر روی دو ساختار بصورت قوی کار کنیم. ساختار اول ساختار شخصیتی ماست که بیشترین نقش را در موفقیت ما دارد اما متاسفانه مورد غفلت اکثر افراد است. و ساختار دوم ساختار خود کسب و کار ماست. اجازه بدهید با ساختار شخصیتی که از نظر من سنگ بنای موفقیت در تجارت است شروع کنیم.
ساختار شخصیتی 10 گانه یک تاجر برای ورود به دنیای تجارت
شما تا زمانی که به این نقطه از لحاظ بلوغ فکری نرسیده باشید که برای داشتن یک بیزینس پایدار و موفق ابتدا یک شخصیت پایدار و موفق لازم است، هرگز نمیتوانید یک کسب و کار برنده ایجاد کنید. بیزینس شما در امتداد شخصیت شماست. مهمترین دلیل اینکه بعضی ها میتوانند و خیلی ها نمیتوانند برمیگردد به ساختار شخصیتی آنها. یادت باشد که “همیشه این تو هستی بر علیه خودت!” تمام مشکلات محیطی و مشکلات ناشی از دیگران، نمیتوانند به اندازه ای که خودت برای خودت مانع ایجاد میکنی، برای تو مانع ایجاد کنند.
در ادامه شرایطی را که باید در خودتان ایجاد کنید تا بتوانید به دنیای تجارت و بیزینس وارد شوید را با هم بررسی میکنیم. پیشنهاد میکنم برای داشتن ارزیابی مناسب از خودتان این موارد را حتما بخوانید تا بهتر بتوانید در مورد ورود به دنیای تجارت تصمیم بگیرید.
شرط اول: سلف دیسیپلین Self Discipline
منظور از خودگردانی یا سلف دیسیپلین یا مدیریت بر خود این است که اگر شما کاری را شروع میکنید، آیا قدم به قدم پیش میبرید و به نتیجه میرسانید یا نه؟ مثلا اگر ورزشی را شروع میکنید، رژیم میگیرید و یا آموزش زبان انگلیسی را استارت میزنید، آیا آنرا به نتیجه میرسانید؟ یا نصفه و نیمه رها میکنید؟ اگر نصفه و نیمه رها میکنید، ضعف سلف دیسیپلین دارید.
دقت کنید که منظور از Self Discipline به معنای خودگردانی (یا مدیریت بر خود) این نیست که اگر شما ضعف سلف دیسیپلین دارید یعنی الان با هرج و مرج در زندگی خود مواجه هستید! بلکه منظور این است که رویه غالب شما در زندگی به نتیجه رساندن کارها نیست.
انگیزه لازم است اما کافی نیست!
باید به شما بگویم که بر خلاف فضای رایج تبلیغات جذاب، هیجانی و انگیزشی در خصوص تاجر شدن و کار آفرینی، تجارت هرگز با هیجان و انگیزه پیش نمیرود. هیجان و انگیزه بعد از مدتی حتما سرد خواهد شد. تجارت فقط و فقط با دیسیپلین پیش میرود. یعنی زمانی که شما هیجان و انگیزه روزهای اول را هم ندارید همچنان بتوانید با کمک گرفتن از دیسیپلین خود (نظم و تعهد شخصی) کار را پیش ببرید.
شما اگر بتوانید خودتان را مدیریت کنید، یک بیزینس را هم میتوانید مدیریت کنید. لطفا با خودتان روراست باشید! اگر کار را شروع میکنید و به انتها میرسانید، شما سطح سلف دیسیپلین بالایی دارید و در تجارت هم شانس موفقتتان بالاست. در غیر اینصورت باید حتما روی این موضوع کار کنید.
شرط دوم: پذیرش ریسک Risk Acceptance
شما چقدر با سطح ریسک نسبتا بالا در زندگی راحت هستید؟ تجارت سطح ریسک بالایی دارد و شما دائما باید سود و زیان خودتان را حساب کنید. هیچ چیزی هم در تجارت گارانتی نیست! اکثر افراد با سطح ریسک بالا بصورت دائمی در زندگی راحت نیستند. به همین دلیل هم تاجر شدن کار هر کسی نیست! اگر عادت دارید که یک درآمد گارانتی شده مثل حقوق ماهانه بگیرید و از نداشتن درآمد ثابت و گارانتی شده هراسان میشوید، تجارت گزینه مناسبی برای شما نخواهد بود.
البته بزرگترین ریسک در زندگی این است که حاضر نباشید ریسک کنید! زندگی را کسانی برده اند که پرخطر زندگی کرده اند! کسی که حاضر نیست ریسک کند در واقع حاضر نیست از محدوده امنیت و دایره راحتی خود خارج شود. بنابراین دستاورد خاصی هم نخواهد داشت. کسی که از ترس ضرر کردن ریسک نمیکند همیشه بالاترین ضرر و هزینه را در زندگی پرداخت خواهد کرد.
شرط سوم: ایده آل پرستی یا عمل گرایی Idealism Or Pragmatism
وسواس مانع پیشرفت در تمام امور زندگی از جمله کسب و کار است. اگر دائم سعی کنید تا چیزی ایده آل شود و بعد شروع کنید، هرگز هیچ وقت به جایی نمیرسید! چون هیچگاه به نقطه ایده آلی که در ذهن قرار داده اید تا شروع کنید نخواهید رسید! به این ترتیب کار شما یا خروجی نخواهد داشت و یا خروجی بسیار ضعیف و نا امید کننده خواهد بود.
برای شروع هر کاری از جمله تجارت، باید کارها را به قسمتهای بسیار کوچک تقسیم کنید و هر روز این قسمتهای کوچک را پیش ببرید. در غیر اینصورت موفق نمیشوید. البته داین روش آدم های عملگرا است. معمولا آدمهای ایده آل پرست بسیار باهوش هستند اما از این روش استفاده نمیکنند افراد ایده آل پرست اگر بر ایده آل پرستی خود اصرار داشته باشند، تبدیل به آدمهایی سرخورده و بیکار یا با درآمد ناچیز خواهند شد.
اما برعکس عملگراها حتی با ضریب هوشی بسیار پایینتر، موفق هستند. چون دست به اقدامات عملی کوچک و مداوم میزنند. تا روی ایده آل پرستی خود پا نگذارید و تبدیل به ادمی عملگرا نشوید، نمیتوانید کار تجارت را شروع کنید و به نتیجه برسانید. فقط و فقط رویکرد عملگرایی است که منجر به کارآفرینی و موفقیت در بیزینس میشود.
شرط چهارم: سرمایه Asset
شما بدون سرمایه امکان ندارد بتوانید تجارت کنید! این یک جمله کاملا درست است. اما برداشت اکثر آدمها از این جمله یک برداشت سطحی است. لطفا زود قضاوت نکنید! اولین چیزی که با شنیدن عبارت سرمایه به ذهن میرسد، همان مفهوم پول است. این برداشت کاملا درست است. اما آیا تنها معنی سرمایه پول است؟
قطعا اینطور نیست. من حتی یک مشکل در کسب و کار نمیشناسم که با تزریق پول بیشتر به عنوان سرمایه حل نشود. اما این هم درست نیست که شما فکر کنید اگر پول ندارید، پس سرمایه هم ندارید. بنابراین نمیتوانید تجارت کنید! اگر پول را کنار بگذاریم، سرمایه های دیگری وجود دارند که بسیار هم با ارزش بوده و منجر به خلق پول و ثروت هم میشوند. سرمایه هایی از این جنس:
- نیروی جوانی
- پختگی سنین بالاتر
- وقت و انرژی
- نگرش مثبت و خلاقیت
- دانش و تخصص در هر زمینه ای
- مهارت های مختلف
- محصول یا خدمت
- شبکه ارتباطی
اگر ترکیبی از 8 مورد بالا را دارید، تبریک میگویم شما سرمایه لازم برای شروع صادرات را دارید. فقط باید از این سرمایه درست و هوشمندانه استفاده کنید.
شرط پنجم: پله یا آسانسور Stairway Or Lift
طرز فکر شما در خصوص مفهوم رشد به کدام حالت نزدیکتر است؟
- دوست دارید یک شبه به چیزی برسید و برای موفق شدن در کاری سوار آسانسور شوید؟ سودهای آسانسوری؟ رشدهای آسانسوری؟
- دوست دارید پله پله در یک کار رشد کنید و تابع قانون تدریج باشید؟ حاضر هستید زحمت بالا رفتن گام به گام از پله ها را به خودتان بدهید؟
لطفا با خودتان روراست باشید! اگر حالت اول هستید، من به شما ورود به دنیای تجارت را پیشنهاد نمیکنم! تجارت جایی برای کسانی که توی هوا و هپروت هستند ندارد! شما باید هر دو پایتان روی زمین باشد و عاقلانه و منطقی گام به گام پله ها را بالا بروید! آن آسانسوری که در ذهن برخی وجود دارد، در دنیای واقعی وجود ندارد! تجارت نیز از قوانین دنیای واقعی پیروی میکند.
شرط ششم: تحقیق یا دنبال روی Research or Follow
شما در تصمیم گیری ها و اقدامات مهم زندگی تان به کدام حالت نزدیکتر هستید؟
- تحقیق میکنید، مشورت میکنید و نهایتا قائم به منطق خودتان مسیری را انتخاب میکنید؟
- از دیگران پیروی میکنید و چشم به دهان دیگران دارید؟ به دنبال یک صف شلوغ از آدمها حرکت میکنید؟
مثلا در تابستان سال 99 عده زیادی از مردم به حالت فالو وارد مارکت بورس شدند. فقط به این علت که دیدند اکثریت همین کار را کردند! در نتیجه عده زیادی مالباخته شدند. خانه، مغازه، اتومبیل و پس انداز خود را به باد دادند! البته در همان اوضاع و احوال ضررهای سنگین بورس برای عده زیادی، عده کمی هم سودهای سرشار داشتند. اینها کسانی بودند که آگاهانه و با تحقیق وارد بازار شده و به موقع هم خارج شدند.
به شکل تقریبا مشابهی تبلیغات جذب به حوزه ارزهای دیجیتال و جذب به حوزه صادرات هم این روزها در جریان است! دقت کنید که بازار ارزهای دیجیتال و بازار صادرات نیز همه اش سود نیست! کلا تجارت یک تیغ دو لبه است. اگر شما آگاهانه در مسیر آن حرکت نکنید، نه تنها سود نمیدهد بلکه حتما به زیان شما منجر خواهد شد. اگر جزو افراد فالو هستید، یا وارد حوزه تجارت نشوید، یا این ضعف را برطرف کرده و بعد وارد شوید.
شرط هفتم: مهارت های نرم Soft Skills
ما دو نوع مهارت داریم. مهارت های سخت یا اصطلاحا Hard Skills و مهارت های نرم یا همان Soft Skills
مهارت های سخت در واقع همان مهارت های فنی یا Technical Skills هستند. یعنی مهارت هایی که براحتی با یک مقیاس قابل اندازه گیری باشند. مثل مهارت نرم افزار اکسل که با یک آزمون قابل سنجش است. مهارت فوتوشاپ، مهارت مهندسی و …
اما مهارت های نرم به مهارتهایی گفته میشود که اصطلاحا غیر فنی هستند. به این مهارت ها اصطلاحا Non-technical skills گفته میشود. این مهارت ها به سادگی مهارت های سخت قابل سنجش و اندازه گیری دقیق نیستند. مهارت هایی مثل مذاکره، رهبری، ارتباطات، کار تیمی، نگرش مثبت و …
تمرکز مهارت های نرم به صه حوزه زیر است:
- شما چگونه با دیگران تعامل میکنید؟
- شما چگونه مشکلات را حل میکنید؟
- شما چگونه کارها را مدیریت میکنید؟
اگر میخواهید در بیزینس موفق باشید حتما باید روی مطالعه و آموزش مهارت های نرم یا همان Soft Skills برای خودتان سرمایه گذاری کنید.
شرط هشتم: باور به علم یا تجربه Science Belief or Experience Belief
آموزش باید علمی باشد یا تجربی؟ پاسخ ماپن به این پرسش این است: آموزش باید علمی باشد.
اگر شما همچنان جزو افراد تجربه گرا و تجربه محور هستید، باید به شما بگوییم که دنیای تجارت امروز دیگر برای شما فضایی ندارد. دنیا ده ها سال است که از آموختن از تجربه عبور کرده و به آموختن از علم رسیده است. عصر، عصرِ علم است.
اگر از شما بپرسیم جراحی قلب خودتان را به یک جراح با تجربه میدهید، پاسخ شما چیست؟ حتما میکویید بله. حال اگر به شما بگوییم این جراح 100 عمل جراحی داشته است که در 90 تای آنها بیمار فوت کرده است چه؟ اما در جریان هستید که ایشان جراح بسیار با تجربه ای هستند! باز هم عمل قلب خودتان را به دست این جراح با تجربه میدهید؟ اینبار قطعا پاسخ شما منفی است!
مشکل چه بود؟ مگر این جراح یک جراح با تجربه نبود؟ چرا به این جراح اعتماد نمیکنید؟ ضعف این جراح با تجربه در کجاست؟ پاسخ بسیار ساده است: ضعف علمی! حالا متوجه اهمیت آموزش علمی شدید؟ اصلا تعریف علم چیست؟ علم عبارت است از میلیونها تجربه آزموده شده! تمام! یعنی علم نتیجه تمام تجربیات موفق و صحیح را در بر میگیرد.
سازمانهای مدرن و امروزی هم روز به روز در حال کمرنگ کردن و حذف مدیران تجربه گرا و تجربه محوری هستند که خود را بروزرسانی علمی نکرده اند. بنابراین اگر همچنان به دنبال آموختن از روشهای تجارت سنتی، تجربی و غیر علمی هستید، و برای علم و آموختن از علم ارزشی قائل نمیشوید، برایتان خبر بدی دارم! حتما در دنیای تجارت امروز شکست میخورید!
شرط نهم: خسیس بودن Being tight-fisted
خسیس بودن چه ربطی به تجارت دارد؟ عجله نکنید متوجه میشوید! به نظر شما خسیس بودن خوب است یا بد؟ احتمالا میگویید بد است. اما پاسخ درست این است که هم خوب است و هم بد! اگر بدانید کجا خسیس باشید و کجا خسیس نباشید، حتما باعث موفقیت شما هم در زندگی و هم در تجارت میشود!
شما 2 جا باید خسیس باشید و 1 جا نباید خسیس باشید! در مورد وقت و انرژی خودتان باید خسیس باشید و در مورد پول توی جیبتان نباید خسیس باشید! به جای اینکه وقت و انرژی خود را هزینه کنید که پول توی جیب شما هزینه نشود، پول توی جیبتان را هزینه کنید که وقت و انرژی که با ارزش ترین دارایی شماست هزینه نشود! یعنی چی؟
یعنی بجای اینکه وقت و انرژی خود را هزینه کنید و تمام کارهای بیزینس صادراتی را خودتان انجام بدهید، دست توی جیبتان کنید و بخش های مختلف پروژه را برونسپاری کنید. از هزینه کردن پول برای استفاده از متخصصین در پروژه تان نهراسید! از مفت سوزاندن با ارزش ترین دارایی خود بیمناک باشید!
یعنی بجای اینکه داخل فضای مجازی وقت و انرژی خود را بسوزانید که تجارت را رایگان یاد بگیرید، دست توی جیبتان کنید و برای آموزش خود هزینه کنید. بجای اینکه وقت و انرژی خود را هزینه جستجوی مطالب رایگان کنید تا پول توی جیب شما هزینه نشود، برای آموزش خودتان پول هزینه کنید تا یک مسیر میانبر و بهینه جهت ذخیره زمان و انرژی خود در اختیار داشته باشید.
زمان و انرژی این دو دارایی طلایی خود را مفت هزینه نکنید! اگر همین امروز به شما بگویند که زمان باقیمانده عمر شما را صفر میکنند، شما حاضرید همه دار و ندارتان را بدهید تا این زمان را دوباره بخرید! فراموش نکنید وقت شما با ارزش ترین دارایی شماست. در هزینه کردن این دارایی بسیار خسیس باشید. پول توی جیبتان را هزینه کنید تا از وقت و انرژی خود بهترین استفاده را داشته باشید.
شرط دهم: واقع بین باشید Be Realistic
خواستن توانستن نیست! بله درست خواندید! همه ما لیست بلند بالایی از خواسته ها و آرزوها داریم که هرگز به آنها نرسیدیم! چرا؟ چون انسان به خواسته ها و آرزوهایش نمیرسد! انسان ممکن است به هدف هایش برسد اگر برای آن هدف ها برنامه ریزی درست داشته باشد و در راه رسیدن به آنها هر کاری که لازم است را انجام دهد. چرا میگوییم ممکن است؟ چرا نمیگوییم انسان 100% به هدف هایش میرسد؟ چون همچنان عوامل محیطی خارج از اراده و کنترل من و شما نیز وجود دارند که ممکن است مانع شوند.
در وهله اول شما باید از این تله ذهنی عبور کنید که خواستن توانستن است! تمام کسانی که کاری را شروع نمیکنند همه همین طرز فکر را دارند. هر زمان بخواهم میتوانم رژیم بگیرم. هر زمان بخواهم میتوانم ورزش را شروع کنم و به اندام ایده آل برسم. هر زمان بخواهم میتوانم اعتیادم را ترک کنم. هر زمان بخواهم میتوانم کسب و کار مورد علاقه ام را شروع کنم. و مثال هایی از این دست …
تجارت با رویا پردازی و لیست اهداف و خواسته ها را روی کاغذ آوردن به نتیجه نمیرسد. برای آدم هایی که روی هوا هستند جایی ندارد! خواستن را همه میتوانند انجام دهند اما توانستن نتیجه طی کردن یک مسیر طولانی و سخت است که 90% افرادی که خواسته ای دارند، حاضر به عبور از آن مسیر نیستند!
در وهله دوم باید بپذیرید که علیرغم تمام برنامه ریزی درست و تلاشهای موثر شما، همچنان عواملی وجود دارند که خارج از دایره کنترل شما هستند و ممکن است مانع از بروز نتیجه مطلوب شوند. عواملی مثل: رقابت شدید بازار، تحولات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تکنولوژیک محیط، مشکلات ناخواسته مالی یا سلامتی شما و … تا واقع بین نباشید، نمیتوانید از تله ذهنی خواستن توانست است عبور کنید و نمیتوانید بپذیرید که 100% نتیجه در اختیار و کنترل شما نیست!
اهمیت ساختار کسب و کار در تجارت
بعد از اینکه ساختار شخصیتی لازم برای ورود به دنیای بیزینس را بررسی کردیم، باید به بررسی ساختار خودِ کسب و کاری که میخواهیم احداث کنیم بپردازیم. یک بیزینس نوپا باید چه ویژگی هایی داشته باشد تا بتواند سرپا بماند و موفق شود؟ من به عنوان صاحب یک بیزینس چه آموزش هایی را باید دنبال کنم تا بتوانم یک ساختار قوی برای کسب و کارم ایجاد کنم؟
در وهله اول باید بدانید که ساختار هر بیزینسی از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول قسمت فنی یا به اصطلاح Technical Part یک تجارت است و بخش دوم قسمت کسب و کار یا به اصطلاح Business Part آن تجارت است. شما برای بخش اول نیاز به مهارت های فنی یا Technical Skills و برای بخش دوم به مهارت های کسب و کار یا Business Skills نیاز دارید.
مثلا یک تاجر خرما باید در بخش مهارت های فنی، اطلاعات فنی بازار خرما شامل مشخصات محصول، روش تامین، شیوه بسته بندی، شیوه ارسال، روش نگهداری و … را بداند. و در بخش مهارت های کسب و کار، شیوه بازاریابی محصول، مشخصات بازارهای هدف، سطح رقابت در بازار و … را بداند.
چرا مهارت های فنی کسب و کار برای موفقیت در تجارت کافی نیست؟
آیا یک آرایشگر، دندانپزشک، لوله کش، طراح سایت و … که مهارت فنی بالایی در کار خودش دارد، میتواند مدیریت بیزینس آن کار را هم به خوبی انجام دهد؟ الزاما نه! آرایشگر، دندانپزشک، لوله کش یا طراح سایت خوب الزاما بهترین فرد برای مدیریت همان بیزینس نیست. بیش از 80% استارت آپ ها و کسب و کارهای کوچک شکست میخورند و مهمترین دلیل آن عدم توجه به همین نکته طلایی است.
صاحب یک کسب و کار شاید مهارت های فنی زیادی در زمینه کاری خودش داشته باشد. اما نبود مهارت های کسب و کار و در راس آنها “دانش و مهارت مارکتینگ”، نهایتا باعث شکست او خواهد شد. مثلا یک دندانپزشک ماهر شاید بهترین فرد برای اداره کردن یک کلینیک دندانپزشکی نباشد. اما یک متخصص مارکتینگ یا Marketing Expert با سطح دانش کسب و کار بالا، احتمالا همین کلینیک دندانپزشکی را به مراتب بهتر از آن دندانپزشک اداره میکند.
بنابراین مهارت های فنی برای موفقیت در تجارت لازم است اما کافی نیست. شما باید علاوه بر مهارت های فنی، مهارت های کسب و کار و از همه مهمتر مهارت های مارکتینگ (بازاریابی) را نیز بیاموزید.
یک تاجر موفق همیشه ریسک میکند اما هیچ وقت قمار نمیکند! تاجر موفق ریسک حساب شده و منطقی انجام میدهد.